Skip to main content
تازه‌ترین خبرها
تصویر بندانگشتی

بیزاری زندانی پیشین گوانتانامو ازجنگ: به دخترم گفته‌ام درس بخواند

عبیدالله، یکی از فرماندهان نظامی پیشین طالبان که پس از نزدیک به هژده سال از زندان‌های گوانتانامو، بگرام و امارات متحدۀ عرب آزاد شده‌است، می‌گوید که نمی‌خواهد باردیگر به میدان‌های جنگ برگردد.

این مرد ۳۶ ساله که هفتۀ پیش از زندان گوانتانامو آزاد شد، می‌گوید که جنگ راه حل مشکلات در افغانستان نیست و به دخترش گفته‌است که به آموزش‌هایش در مکتب ادامه بدهد.

شریف امیری خبرنگار طلوع‌نیوز که برای گفت‌وگو با این نظامی پیشین طالبان به ولایت خوست، زادگاهش رفته‌است، می‌گوید که عبیدالله نگاهش به جنگ و صلح تغییر کرده‌است و پیشرفت‌ها را در شهرش، مثالی از آرامش و دور بودن این شهر از جنگ می‌داند.

عبیدالله، در حدود نیم عمرش را در  زندان گوانتانامو گذشتانده‌است: «چند وقت را با طالبان کار کرده بودم، در بخش نظامی، و از همین خاطر از طرف نیروهای امریکایی بازداشت شدم.»

خانوادۀ عبیدالله از روزگاری می‌گویند که تصور آزادی او برای شان تنها یک رویا بود؛ اما عبیدالله با برگشتش فضای خانه را گرم ساخته‌است.

او هژده ساله بود که از اتاقش در خوست از سوی نیروهای امریکایی همراه با پسر کاکایش، عثمان، بازداشت شد.

اما، عثمان سه ماه بعد، از زندان بگرام آزاد شد و نیروهای امریکایی عبیدالله را به گوانتانامو فرستادند.

عثمان، پسر کاکای عبیدالله در این باره گفت: «آنقدر بر ما ظلم شد که ما فکر کردیم که چقدر مجرم بزرگ هستیم؛ در حالی‌که بی‌گناه بودم.»

محمد اکرام، برادر عبیدالله نیز بیان داشت: «وقتی‌که فهمیدیم عبیدالله به گوانتانامو انتقال داده شد، دونیم سال ما با او هیچ ارتباط نداشتیم و پس از او یک نامه‌اش آمد و سپس این نامه‌ها به کمک کمیتۀ جهانی صلیب سرخ ادامه یافت و بعد از آن این کمیته سهولت تماس تیلفونی را با عبیدالله فراهم ساخت.»

عبیدالله، اکنون طعم شیرین آزادی را می‌چشد، اما تمام قصه‌هایش را دشواری‌های زندان می‌سازند.

عبیدالله می‌گوید دوران دشواری را در زندان‌ها گذرانیده است.

عبیدالله، سه روز پیش از بازداشتش صاحب دختری می‌شود. او در زندان برای آیندۀ دخترش نقشه‌یی کشیده‌است و نیز دربارۀ خود تصمیمی گرفته‌است که میدان‌های جنگ را کنار بگذارد و پس از آزادی، از زنده‌گی خوش و صلح‌آمیز لذت ببرد: «می‌خواهم که اولادهایم درس بخوانند و بدون درس نمی‌شود به ترقی رسید و همچنان افغانستان نیاز دارد که شهروندانش با سواد باشند و آموزش ببینند.»

بر خلاف زندان، اکنون شام‌ها برایش دلگیر نیستند؛ اما هنوز آوانی را به یادش می‌آورد که در اوجی از ناامیدی برای بیرون شدن از قفس‌های آهنین لحظه شماری می‌کرد: «تنها از یک سوراخ کوچک بیرون را می‌دیدم.»

عبیدالله می‌گوید که هژده سال بودن در زندان، شهر و محل زنده‌گی‌اش در خوست را برایش ناآشنا ساخته‌است – حتا مزۀ غذا را: «اولین بار است که انرژی می‌خورم.»

عبیدالله، در حالی‌که نگران است نیم عمرش ازبهر دخیل بودن در جنگ به قمار زده شده‌است، اما تصمیمش را برای دور بودن از میدان‌های جنگ، نویدی برای ادامۀ زنده‌گی بهتر می‌داند.

بیزاری زندانی پیشین گوانتانامو ازجنگ: به دخترم گفته‌ام درس بخواند

خانوادۀ عبیدالله از روزگاری می‌گویند که تصور آزادی او برای شان تنها یک رویا بود؛ اما عبیدالله با برگشتش فضای خانه را گرم ساخته‌است.

تصویر بندانگشتی

عبیدالله، یکی از فرماندهان نظامی پیشین طالبان که پس از نزدیک به هژده سال از زندان‌های گوانتانامو، بگرام و امارات متحدۀ عرب آزاد شده‌است، می‌گوید که نمی‌خواهد باردیگر به میدان‌های جنگ برگردد.

این مرد ۳۶ ساله که هفتۀ پیش از زندان گوانتانامو آزاد شد، می‌گوید که جنگ راه حل مشکلات در افغانستان نیست و به دخترش گفته‌است که به آموزش‌هایش در مکتب ادامه بدهد.

شریف امیری خبرنگار طلوع‌نیوز که برای گفت‌وگو با این نظامی پیشین طالبان به ولایت خوست، زادگاهش رفته‌است، می‌گوید که عبیدالله نگاهش به جنگ و صلح تغییر کرده‌است و پیشرفت‌ها را در شهرش، مثالی از آرامش و دور بودن این شهر از جنگ می‌داند.

عبیدالله، در حدود نیم عمرش را در  زندان گوانتانامو گذشتانده‌است: «چند وقت را با طالبان کار کرده بودم، در بخش نظامی، و از همین خاطر از طرف نیروهای امریکایی بازداشت شدم.»

خانوادۀ عبیدالله از روزگاری می‌گویند که تصور آزادی او برای شان تنها یک رویا بود؛ اما عبیدالله با برگشتش فضای خانه را گرم ساخته‌است.

او هژده ساله بود که از اتاقش در خوست از سوی نیروهای امریکایی همراه با پسر کاکایش، عثمان، بازداشت شد.

اما، عثمان سه ماه بعد، از زندان بگرام آزاد شد و نیروهای امریکایی عبیدالله را به گوانتانامو فرستادند.

عثمان، پسر کاکای عبیدالله در این باره گفت: «آنقدر بر ما ظلم شد که ما فکر کردیم که چقدر مجرم بزرگ هستیم؛ در حالی‌که بی‌گناه بودم.»

محمد اکرام، برادر عبیدالله نیز بیان داشت: «وقتی‌که فهمیدیم عبیدالله به گوانتانامو انتقال داده شد، دونیم سال ما با او هیچ ارتباط نداشتیم و پس از او یک نامه‌اش آمد و سپس این نامه‌ها به کمک کمیتۀ جهانی صلیب سرخ ادامه یافت و بعد از آن این کمیته سهولت تماس تیلفونی را با عبیدالله فراهم ساخت.»

عبیدالله، اکنون طعم شیرین آزادی را می‌چشد، اما تمام قصه‌هایش را دشواری‌های زندان می‌سازند.

عبیدالله می‌گوید دوران دشواری را در زندان‌ها گذرانیده است.

عبیدالله، سه روز پیش از بازداشتش صاحب دختری می‌شود. او در زندان برای آیندۀ دخترش نقشه‌یی کشیده‌است و نیز دربارۀ خود تصمیمی گرفته‌است که میدان‌های جنگ را کنار بگذارد و پس از آزادی، از زنده‌گی خوش و صلح‌آمیز لذت ببرد: «می‌خواهم که اولادهایم درس بخوانند و بدون درس نمی‌شود به ترقی رسید و همچنان افغانستان نیاز دارد که شهروندانش با سواد باشند و آموزش ببینند.»

بر خلاف زندان، اکنون شام‌ها برایش دلگیر نیستند؛ اما هنوز آوانی را به یادش می‌آورد که در اوجی از ناامیدی برای بیرون شدن از قفس‌های آهنین لحظه شماری می‌کرد: «تنها از یک سوراخ کوچک بیرون را می‌دیدم.»

عبیدالله می‌گوید که هژده سال بودن در زندان، شهر و محل زنده‌گی‌اش در خوست را برایش ناآشنا ساخته‌است – حتا مزۀ غذا را: «اولین بار است که انرژی می‌خورم.»

عبیدالله، در حالی‌که نگران است نیم عمرش ازبهر دخیل بودن در جنگ به قمار زده شده‌است، اما تصمیمش را برای دور بودن از میدان‌های جنگ، نویدی برای ادامۀ زنده‌گی بهتر می‌داند.

هم‌رسانی کنید