حملههای انتحاری اکنون به یک امرمعمول در افغانستان مبدل شده اند. اما این برای همیش چنین نبود.
اینکه چرا حملههای انتحاری در افغانستان آغاز شدند و به چی علت ممکن این حملهها پس از یک توافق صلح و یا پس از آمدن گروه هایی از طالبان به قدرت، همچنان ادامه یابند، ارزش پیگیری و کنکاش را دارد. افزایش و ادامه افراطگرایی در پاکستان، درهم شکستگی فرهنگ پشتونها، تاثیر و دخالت جهادگرایان جهانی و شیوه جنگی نامتقارن و مبتنی بر فنآوری ایالات متحده و متحدان غربی اش، از عواملی استند که روآوردن به حمله های انتحاری از آنها نشئت می گیرند. در این نگارش تلاش شده است با استفاده از پژوهشهای انجام شده و گفتگوهای اختصاصی نویسنده با افراد صاحب نظر، به لایههای زیرین و عمق بمگذاریهای انتحاری در افغانستان پرداخته شود.
اوجگیری جهانی بمگذاری های انتحاری در سال ۱۹۸۰
موثریت نسبی بمگذاریهای انتحاریها به حیث یک تاکتیک و شیوه رزمی در چهار دهه گذشته سبب افزایش روآوری دوامدار و استفاده جهانی از این شیوه شده است. جنگ با استفاده از بمبگذاریهای انتحاریها سبب شد که نیروهای ایالات متحده و فرانسه در سال ۱۹۸۳ لبنان را ترک کنند، نیروهای اسراییلی در سال ۱۹۸۵ از لبنان بیرون شوند و بانک جهانی و نیرو غزه در وسط سال ۱۹۹۰ از لبنان گام به عقب بردارند. بعدها هراس افگنی انتحاری توسط تامیلها در برابر دولت سریلانکا مورد استفاده قرار گرفت که منجر به تشکیل دولت تامیلها در سال ۱۹۹۰ شد. جنگهای گروه (پی کی کی) توسط بمگذاریهای انتحاری سبب شد تا دولت ترکیه در سال ۱۹۹۰ به کُرد ها استقلال بدهد.
در آسیای میانه نیز این شیوه جنگی به گونه خودی خود بوسیله رهبران مذهبی جهان اسلام مورد تأیید قرار نگرفت. حتی اگر دلیل بمگذاران انتحاری از سوی آزادی خواهان عرب مشروع دانسته میشد. به گونه مثال: در جنگ لبنانیها در اوایل سال ۱۹۸۰ بمگذاری انتحاری از سوی افراد روحانی از جمله شیخ فضل الله، رهبر مذهبی حزب الله مورد چالش قرار گرفت. او از دادن فتوا در مورد شرعی بودن مأموریتها و حملههای انتحاری خودداری کرد. اما رهبران مذهبی شیعه در ایران در این راستا گام نهادند و به راحتی بمگذاریهای انتحاری را پوشش آسمانی و دینی دادند.
بعد از این از رهبران روحانی سنی در جریان نخستین انتفاضته (قیام مردم فلسطین در برابر اسراییل) خواسته شد تا به بمگذاریهای انتحاری به حیث "ایثار" اسلامی مجوز بدهند. اما روحانیون سنی در مجموع از دادن اعتبار دینی به بمگذاریهای انتحاری خودداری کردند. اما این مسئله در ۶ مارچ ۱۹۹۵ دگرگون شد. به گونه یی که شیخ احمد یاسین، بنیانگزار حماس (که در ۲۰۰۴ ترور شد) اظهار داشت که "در هر حالتی که یک فرد انتحاری تأیید یک عالم دین مسلمان که از اعتبار لازم برخوردار باشد را دریافت کند و انتحار او به منظور رسیدن به هدف شخصی نباشد، یک شهید در راه جهاد محسوب میشود." این نخستین باری بود که یک رهبر مذهبی سنی برای مأموریتهای انتحاری پوشش الهی و آسمانی ارایه کرد. القاعده در کنار دیگر گروههای جنگجو از پوشش الهی شیخ یاسین بهره برد و به جنگ از راه انتحاری آغاز کرد.
بمگذاری های انتحاری در افغانستان
در سال ۲۰۱۹ میلادی از میان تمامی رویدادهای هراس افگنانه انتحاری در جهان تنها ۴۵.۵ درصد آن در افغانستان صورت گرفت که این سبب شد تا افغانان چه در مناطق شهری و چه روستا، با ترس بیش از حد وقوع چنین حملههایی که هر روز اتفاق میافتاد، به زندهگی شان ادامه دهند.
هرچند جنگ در افغانستان از ۴۳ سال بدینسو ادامه دارد اما پیش از حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ ارتکاب حملههای انتحاری منحیث یک شیوه جنگی استفاده نمیشد. از انجام حملههای انتحاری در زمان جهاد افغانان در برابر شوروی و نیز در جریان جنگ داخلی در این کشور، هیچ گونه شواهدی وجود ندارد. پس از ترور احمد شاه مسعود توسط دو فرد وابسته به شبکه القاعده در ۹ سپتامبر سال ۲۰۰۱ میلادی، حملههای انتحاری در افغانستان آغاز شدند. در ابتدا گروه القاعده و حزب اسلامی گلبدین حکمتیار این جنگ را راه انداختند و به گونه عمده دلیل آن این بود که ملا عمر، رهبر مذهبی طالبان با بمگذاریهای انتحاری مخالفت داشت.
طالبان افغان برای اولین بار بمگذاری انتحاری را در سال ۲۰۰۴ انجام دادند. گروه طالبان از آن زمان به بعد تلاش کردند تا نیروهای امریکایی و ائتلاف را با استفاده از بمگذاری های انتحاری منحیث یگانه سلاح ابتدایی، به زور از این کشور خارج کنند.
افغانستان در میان سالهای ۲۰۰۱ و ۲۰۱۸ میلادی شاهد وقوع یک هزار و ۳۳۹ حمله انتحاری بود که این حملهها جانهای ۹ هزار و ۱۹۷ تن را گرفته ۱۵ هزار و ۹۹۷ تن دیگر اثر آن زخم برداشته اند.
طالبان، القاعده، دولت اسلامی شاخه خراسان و شبکه حقانی از جمله سازمانهای هراس افگنی قدرتمند و فعال در افغانسان استند. از سال ۲۰۰۱ به اینسو طالبان افغان مسوول ۵۹ درصد حمله های انتحاری شناسایی شده در افغانسان بوده اند. شبکه حقانی که بخشی از گروه طالبان استند همچنان ۴ درصد از این حمله ها را انجام داده است. بسیاری از حمله های انتحاری بزرگ به مهارت این گروه اشاره دارد. با این حساب طالبان مسوول ۶۳ درصد حمله های انتحاری که مسوولیت آنها را از ۲۰۱۱ به اینسو پذیرفته اند، شناخته میشوند.
آینده بمگذاریهای انتحاری پس از تسلط طالبان بر قدرت سیاسی
در ۲۹ فبروری ۲۰۲۰ میلادی در شهر دوحه، پایتخت قطر توافقنامه یی میان طالبان و ایالات متحده امضا شد. امضا این توافقنامه امیدها را نزد شهروندان افغانستان ایجاد کرد که ممکن سنگبنای ختم چهار دهه جنگ در افغانستان گذاشته شده باشد. اما در ۱۴ اپریل ۲۰۲۱ رییس جمهور بایدن اعلام کرد که نیروهای امریکایی تا ۱۱ سپتامبر ۲۰۲۱ افغانستان را ترک خواهند کرد. این امر سبب شد تا امیدها به یک توافق صلح میان طالبان و دولت افغانستان رنگ ببازد. با صرف نظر از این که خروج نیروهای امریکایی منجر به برگشت طالبان به قدر خواهد شد یا نه، اما بی گمان این خروچ سبب خواهد شد تا جنگ میان طالبان و دولت افغانستان به درازا کشانیده شود. در کنار این همه، چالشهای اساسی دیگری هنوز هم فرا راه رسیدن به صلح پایدار در افغانستان وجود دارند.
بمگذاریهای انتحاری یکی از چالشهای مهم در برابر تأمین صلح دوامدار و سرتاسری در افغانستان اند. باورها بر این استند که بمگذاریهای انتحاری در آینده قابل پیش بینی افغانستان، ادامه میابند. علتهای گوناگونی مبنی بر این گفته وجود دارند.
در نخست، نبود انسجام واحد در عملکردهای گروههای جنگجو. قسمی که شماری از گروه های شورشی – به شمول گروه های انشعابی طالبان- ظاهرن از هیچ توافق صلحی حمایت نمیکنند. هیچ گونه تضمینی هم وجود ندارد که گروه هایی چون القاعده، داعش شاخه خراسان و یا شبکه حقانی به این زودیها دست از انجام حملههای انتحاری بکشند. شبکه حقانی بخش نیمه خودمختار گروه طالبان است. این شبکه نقش مهم در تحریک حمله های بمگذاری انتحاری به هدف سقوط دولت افغانستان دارد تا پس از سوقط امارت اسلامی را احیا کنند و به این صورت، نیروهای سیاسی خارجی از این کشور را حذف کند. در حالی که شبکه حقانی بخشی از گفتگوهای جاری صلح است اما باورها به این استند که این شبکه تنها هدفهای دراز مدت و نظامی پاکستان که همانا بی ثبات سازی افغانستان است، را دنبال میکنند.
دومین دلیلی که میتواند احتمال ادامه حملههای انتحاری در افغانستان پس از توافق صلح را به واقعیت نزدیک بسازد این است که فرماندهان طالبان با تواناییهای انجام حملههای انتحاری در میدانهای نبرد در حال افزایش هستند. این فرماندهان میتوانند افراد انتحاری خود شان را به تنهایی اعزام کنند. ویژهگی دیگر چنین فرماندهان این است که آنان به دلیل گردآوری مالیاتی از مردم و درآمدهایی از مواد مخدر، وابستگی بسیار به شورای کویته و پشاور ندارند و در تصمیمگیریهای شان نیمه خود مختار استند. از سوی دیگر پاکستان نیز تلاش میورزد با این فرماندهان ارتباطات خود را مستحکم کند چون ممکن آنان در مراحل بعدی جنگ افغانستان به پاکستان موثر واقع شوند. این فرماندهان با داشتن درآمد ثابت و پایدار و نیز حمایت کشور هایی چون پاکستان ممکن به نیرویی مبدل شوند که بمگذاریهای انتحاری در افغانستان را تا سالهای طولانی در این کشور ادامه دهند.
سوم، موثریت و کارآیی بمگذاریهای انتحاری سبب شده است که این عملکرد به گونه ی وسیع به منظور رسیدن به هدفهای غیرسیاسی در افغانستان استفاده شود. مثالهایی از چنین حملههای انتحاری فراوان استند. به خصوص آن حملههایی که از سوی احزاب و فرقههای گوناگون به منظور امتیازگیریها و نیز به هدفهای اقتصادی و سایر هدفها انجام میشوند. این عامل سبب به درازا کشیده شدن و دوام حملههای انتحاری تروریستی در افغانستان میشود. حتی اگر توافق صلح با طالبان نیز به دست آید، این حملهها ادامه خواهند یافت.
چهارم، طالبان و دیگر گروه های شورشی با داشتن منابع بشری و اقتصادی محدود، بدیلی برای رسیدن به هدفهای شان با توصل به عملکردهای خشونتبار، تکان دهنده و شدید ندارند بنا بر این، این گروه وادار به توصل به بمگذاری ها به عنوان تنها سلاح مورد گزینش خود رو میآورند.
دکترین ضد شورش و بمگذاری های انتحاری
در دو دهه گذشته، "دکترین متحد مشترک" برای ضد شورش" (سی او آی ان یا COIN) که یک استراتیژی توسعه یافت امریکا در "نبرد علیه هراس افگنی" برای افغانان غیر قابل تفکیک ثابت شده است. افراد ملکی از این سیاستها آسیب دیده اند. حملههای شبانه، استفاده بی رویه فشار، زور و شکنجه، جستجو و تلاشی زنان و استفاده از سگها در خانهها و مکانهای مقدس از موارد عمومی استند که سبب آزار و اذیت افغانان به ویژه در مناطق روستایی شده اند. سیاستها و استراتیژیهای "دکترین متحد مشترک" برای ضد شورش (سی او آی انCOIN) سبب انحراف افکار افغانان و پایداری خشونت در این کشور شده است. بسیاری از روستاییان افغانستان همان میزانی از خشونت را تجربه میکنند که پدران شان در زمان تجاوز شوروی تجربه کرده بودند. استفاده از طیارههای بی سرنشین و حملههای شبانه سبب شکایتها در میان افغانان میشود. بنا بر این افغانان از هر دو جناح یعنی حملههای شورشیان و اعم پاسخهای ضد شورشی به این حملهها رنج میبرند. گلایههای جمعی افغانان با تحمل آسیبها از هر دو جناح منجر به پیوستن آنان به صفوف بمگذاران انتحاری میشود.
حملههای شبانه، حمله های طیارههای بی سرنشین، شلیک هاوان و بمگذاریها عمدتاً به گونه یی انجام میشوند که هیچ مرتکبی به دلیل انجام چنین جنایات به عدالت کشانیده نمیشوند. اگر چه افغانان پس از چهار دهه جنگ با خشونت و جنگ عادت کرده اند اما آنان بی آنکه بجنگند کشته میشوند. اکثریت مرگها و زخمهای افراد محلی توسط این حملههای ضد شورش انجام میشوند. بی آنکه افراد فرصتی برای عدالت خواهی و دفاع پیدا کنند. قسمی که آنان با یک دشمن قوی و غیر قابل دید روبرو استند، بنا بر این به حملههای انتحاری متوصل میشوند تا با استفاده از تنها راه موجود به دشمن ضرر برسانند.
در حالی که توافق صلح طالبان منجر به خروج نیرو های امریکایی و پیمانکاران بین المللی از افغانستان خواهد شد، اما این احتمال وجود دارد که بخش عمده نبرد های ضد شورشگری به رهبری امریکا توسط پیمانکاران نظامی انجام شوند که این سبب ادامه عملیاتهای ضد شورشگری امریکا در افغانستان خواهند شد.
پوشش رسانهای جنگ های انتحاری
در دو دهه ی گذشته، تاثیرات پوشش حملههای انتحاری انفرادی بوسیله رسانهها به گونه نامتناسب بیشتر شده است. یک فرد انتحار کننده میتواند سرخطها را به عملکردهای خود اختصاص دهد. آنچه که پیش از حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ ناممکن بود. فضای فوری رسانههای خبری به این معنی است که گروههای تروریستی با انجام یک عمل انتحاری میتوانند پوشش بسیار زیاد از آن حمله را بدست بیآورند. رسانهها به گونه ناخواسته به این گروهها کمک میکنند تا روایتهای خشن خود را به مخاطبان بیشتری برسانند.
جامعه افغانی به دلیل اینکه دههها در معرض خشونت و جنگ قرار گرفته است به خشونت خو گرفته و احساس از دل مردمان این جامعه رخت بسته است. کشتارهای هر روزه، بمگذاری ها و خشونتهای خونین ظرفیت مردمان این جامعه از ترس را کاسته است. به همین دلیل است که ترسیدن از دیدن پارچههای بدن فرد انتحاری، قسمتی از دست و یا پای آن برای شهروندان کمرنگ شده است. به عبارت دیگر، رسانهها تروریزم انتحاری را کمک کرده اند تا این پدیده به یک امر معمول در جامعه مبدل شود.
نتیجه گیری:
احتمال قوی وجود دارد که بمگذاریهای انتحاری و در کُل هراس افگنی پس از رسیدن به یک توافق صلح با طالبان، از افغانستان رخت نبندد. حتی حالا که گفتگو های صلح جریان دارند، انفجارها پایتخت این کشور را میلرزانند. به گونه نمونه: به تاریخ ۹ می ۲۰۲۱ حمله یی صورت گرفت که ۵۵ تن به شمول دانشآموزان در نتیجه آن کشته شدند. در عین حال، هراس افگنان در جریان ۱۲ ماه گذشته به حمله هایی با استفاده از ماین چسپکی در تمامی نقاط کشور رو آورده اند که افراد ملکی را آماج قرار می دهند.
طالبان به هر گونه یی، حتی اگر به قدرت هم برسند، عزم استفاده از بمگذاریهای انتحاری منحیث یک سلاح سیاسی را از دست نخواهند داد. به ویژه در میان گروههایی که مخالف شرکت طالبان در گفتگوهای صلح استند. این عمدتا به دلیلی است که راه های انجام حمله های انتحاری و سازمان های که خواهان این حملهها استند، در دسترس خواهند بود.
شبکه حقانی با داشتن توانایی های تخنیکی و لوژستیکی گسترده در انجام بمگذاریهای انتحاری و نیز داشتن روابط با دولت پاکستان، بدون در نظر داشت اینکه در میدان سیاست چه اتفاق میافتد، در جای خودش باقی میماند.
در نهایت اینکه در داخل افغانستان و پاکستان حدود ۳ تا ۴ هزار بمگذار و انتحار کننده ای که آموزش دیده اند و از لحاظ فکری نیز آماده استند، در "فهرست انتظار" قرار دارند. بدون موجودیت برنامههای حمایت روانی و ریشهزدایی برای این دسته افراد آسیب پذیر، احتمال قوی وجود دارد که این قشر از سوی هر گروهی به شمول عقیدتی و غیرعقیدتی، جذب و مورد استفاده قرار بگیرند.
برگردان از انگلیسی: محمد حامد پیمانی
همه میتوانند نوشتههایی که استوار بر واقعیتها است را به طلوعنیوز بفرستند تا در بخش "دیدگاه شما" به نشر برسد.
دیدگاهها در این مقاله از سوی طلوعنیوز تأیید نمیشوند. نویسندهگان مقالهها برای درست بودن معلومات در مقاله شان مسؤول استند و اگر معلومات شان نادرست بود، تصحیح و در آن اضافه خواهد شد.
دیدگاه تان در این باره