Skip to main content
تازه‌ترین خبرها
Thumbnail

افغانستان چهل سال آموزش سخت

سقوط ۲۲۵ سالۀ نظام شاهی درافغانستان چهل سال پیش از امروز، نقطۀ عطفی درتاریخ این کشور بود. این تا حدی زیادی این نکته را تعریف می کند که افغان ها چهارده پس از این رویداد تا به امروز در صدد مبارزه برای آوردن صلح و امنیت در زندگی عادی شان برآیند.

آموزش های که ما از گذشته آموخته ایم اینست که جامعۀ بین المللی و افغان ها دریک مقطۀ بسیار حساس با یک روند انتقال بسیار پیچیده دست و پنجه نرم می کنند که از یک سو می تواند ختم یک مأموریت نظامی نیروهای خارجی باشد وازسوی دیگر پروسۀ انتخابات و گفتگو ها و آشتی ملی با گروه های هراس افگن که همچنان برای تثبیت وجود شان، کشور را به خاک و خون کشیده اند.

اگرچه کودتاۀ هفده هم جولای سال ۱۹۷۳ میلادی به رهبری سردار محمد داود خان که منجر به براندازی پسر کاکایش از قدرت شد از طرف اقشار جامعه به شکل گُسترده ای استقبال گردید، اما با این حال، عواقب سیاسی زیادی را به دنبال داشت که از آن جمله هزینه انسانی و اقتصادی قابل ملاحظه به وقوع پیوست.

این تحولات نتایج شدیدی را به ارمغان آورد و کشور با مشکلات عظیم همچو حکومت داری ضعیف، ادارات بی کفایت و مهمتر ازهمه کشور با یک طوفان خطرناک پدیده هراس افگنی مواجه شد که امروز هم با وجود مداخلۀ گُستردۀ بین المللی ادامه دارد.

اگرچه دو دستگی میان افغان ها برسر تفسیر وقایع چهار دهۀ گذشته شان وجود دارد، اما هیچ نهاد یا شخص مشخص در این باره سرزنش نشدند. اما بازیگران مختلف در این رویداد به طور مشترک مقصر پنداشته شدند. با این همه، افغانستان با دشواری های عظیم دیگر از سوی بازیگران داخلی و خارجی مواجه گشت که عده یی می خواستند نقش سازنده ای داشته باشند و عده یی دیگر در صدد وخیم کردن اوضاع بودند.

و امروز نیز کشور از سال ۲۰۰۲ میلادی به این طرف قربانی مداخلات بیگانگان و گروهای بنیادگرای ایدولوژیک می باشد. با وجود این فشارها، افغان ها با ایمان کامل وعقیده مستحکم در برابر این سختی ها ایستاده گی نموده اند.

اما در کناراین دشواری ها، فرصت های خوبی نیز برای این کشور پس از سرنگون کردن رژیم طالبان در سال ۲۰۰۱ میلادی باز شد که می توان از آن برای توسعۀ اقتصادی کشور پس از سی سال کشمکش استفاده نمود.

اما بسیاری از افغان ها نگران هستند که ممکن است قبل از موعد مقرر و یا خارج از مجمع تشخیص مصلحت نظام نزدیک است، و یک فرصت منحصر به فرد که در پشت یک وضعیت شکننده را ترک کنند. اما بسیاری از افغان ها نگران اند که ممکن است قبل از موعد مقرره نشود که دوباره کشور یک وضعیت شکننده را تجربه کند.

در دوازده سال اخیر تلاش های همه جانبه میان افغان ها وجامعۀ بین المللی برای از بین بردن کم کاری صورت گرفته است، به خاطر این، بعضی از افغان ها می خواهند به طور محتاطانه به حوادث بنگرند تا بتوانند از دست آوردهای شان حفاظت کنند تا که یک زندگی بهتری را در آینده تجربه کنند.

این است که برخی از آموزش ها از گذشته - اعطا آن است که یک دوران متفاوت بود - در رابطه با واقعیت های موجود می تواند کمک به آنها و حامیان خارجی آنها هدایت کشور به سوی چشم انداز بهتر، اجتناب از تکرار، از اولویت های نابجا، پیش بینی غلط، و سوء مدیریت، همه پیشروبه دور جدیدی و تنفر از جنگ بیشتر در کشور.و این همان چیزیست که افغان ها درعموم از رهبران سیاسی و همکاران بین المللی شان توقع دارند.

آموزش های برای مصارف داخلی

سه عامل ذیل می تواند ثبات سیاسی افغانستان را درشرائط کنونی تضمین کند و آن عبارت اند از عزم و ارادۀ سیاسی برای دفاع و تضمین بقای یک نظام سیاسی مشروع، انتقاد پزیری که بتواند انسجام ملی را تقویت کند و حفظ حوزه های کلیدی داخلی.

علاوه بر آن، داشتن یک چشم انداز راهبردی، رهبری و مهارت ارتباطی آن ابزاری هستند که کیفیت حکومت داری را بالا می برد، مدیریت کردن بحران ها و پرورش دادن یک فضای صحتمند سیاسی که از طریق آن بتوان توسعۀ اقتصادی و اجتماعی را طرح نمود.

نظام مشروطه خواهی که اجازه داد افغانستان در سال های ۱۹۶۴ الی ۱۹۷۳ اصلاحات و حقوق دموکراتیک را تجربه کند به خاطر نبود ابزار یا بی توانی از هم نپاشید، بلکه به خاطر یک عزم سیاسی که بر مبنای آن میتوانست روند دموکراتیک را حفظ کرد فروپاشید و به خاطر حفظ نکردن حوزه های داخلی در مجموع. بطور مثال، ناکامی در تویشح نکردن قانون احزاب سیاسی در سال ۱۹۶۰ بعضی از گروهای سیاسی را مجبور ساخت که در پی براندازی نظام گردد.

حتا بعضی از دموکراسی های غربی به شمول دولت ایالت متحد امریکا که دل گرمی کمی در مسائل افغانستان در دوران جنگ سرد داشت هیچ نوع کمکی برای اصلاحات دموکراتیک شاه نشان نداد و بر این عقیده بود که کشور یک مستعمره بریتانیا و یک مملکت قبائلی است.

امروز، همان استدلال دوگانه که توسط قدرت های ضد دموکراتیک و سلطه درکشورما به منظور حفظ مناطق قبیله ای توسعه نیافته و حفظ جامعۀ بین المللی در سرخ مایل به قرمز ساخته شده است.

امروز، همان استدلال دوگانه که توسط قدرت های ضد دموکراتیک و هژمونیک طراحی شده بود میخواستند که مناطق قبائلی را در پسماندگی و جامعه بین المللی را در یک خندق قرار دهند.

این بسیار عجیب خواهد بود که بگوییم که درطول قرن گذشته برای معرفی مناطق قبائلی که در آنجا سی میلیون جمعیت زندگی می کنند، تلاش های اندکی هم صورت نگرفت و مردم در این مناطق از علوم عصری پیشرفت اقتصادی باز ماندند. اما بر خلاف این، مکاتب و مدارس دینی زیادی در این مناطق که از سوی متعصبین مزهبی تأسیس گردیده بود نوجوانان را در آن به بهانه علوم دینی به سوی رادیکالیزم و افراطگرایی سوق دادند.

تفاوت این بار در سمت افغان ها است، ما یک جمعیتی را داریم که ازجنگ به شدت خسته شده اند و خواهان ثبات و پیشرفت اقتصادی است و می خواهد از تمام حقوق سیاسی، اقتصادی، فرهنگی داشته باشد. و اکثریت این جمعیت جوان به هیچ عنوان خواهان نظام طالبانی و دیکتاتوری نمی باشند.

بعضی از مبصرین مدعی اند که درگذشته توطئه های فامیلی میان اعضای خانواده حکومت نیز در بحران ها نقش بارزی داشتند و کودتای ۱۹۷۳ می تواند مثال از این آن باشد.

یکی دیگر از نگرانی ها مربوط به دسته حاکم و کیفیت تیم مشوره دهنده رهبر است. در حالی که رییس جمهور داود به حیث یک رهبر وطن پرست شناخته می شد، در عین حال او به حیث یک رهبر که به تجربه های دموکراتیک خاتمه داده بود نیز نگریسته می شد.

اعضای همان جناح های چپ گرای طرفدار مسکو که اورا کمک کردند که قدرت را در سال ۱۹۷۳ تصرف کند نقش برجسته در براندازی نظام او ایفا نمودند.

یکی از دلایلی که برای این نوبت غم انگیز از حوادث بوده است ماهیت وابسته به عقاید سیاسی 'ماکیاولی' سیاست با حاصل جمع صفر اعمال شده توسط افراد و گروه ها که فقط در بارۀ بدست آوردن وحفظ قدرت به شیوه ای تبعیض آمیز به هر قیمتی زانو زدند. علاوه بر این که قادر به تعریف دوستان و دشمنان، و توسل به سیاست های قومی به سبک خراب شدن اعتماد عمومی به نخبگان سیاسی و عدالت اجتماعی را تضعیف میکند.

به عبارت دیگر، هنگامی که سیاست با فساد قطع، به عنوان قوانین و ارزش ها زیر پا گذاشته شد، که این کشور به ناچار بی ثباتی منجر به درگیری مواجه شد. این همین دلایلی است که اشتیاق کمی وجود دارد در کشور. امروز برای یک سیستم است که فرار و است که می تواند برخی از سطح قابل پیش بینی و پایداری را ارائه نمی دهد.

چهارچوب خارجی

با توجه به جغرافیای مخاطره آمیز افغانستان، این کشور درطول سال ها به دخالت های منطقه گریبان گیر بوده و آن ها از نقاط ضعف افغانستان به صورت سیستماتیک استفاده نمودند و این کارکشور را مطمه شدید وارد کرد.

اکنون افغان ها به این باور رسیده اند که چالش های شان ریشه منطقه ای دارد وآن ها به یک عملیات دراز مدت تاکید دارند که منافع آنان را مصئون نگهدارد. افغان ها ازحکومت شان میخواهند که مسؤولانه عمل کند و چالش ها را به طور جامع و واقع بینانه تشریح کند.

درطول چهل سال گذشته، کشور رژیم های متفاوت را تجربه کرده است که شامل رژیم های کمونستی از سال ۱۹۷۸-۱۹۹۲ میشود به شمول دهه که در جریان آن افغانستان مورد تهاجم وحشیانه روسیه وقت شده بود به اضافه رژیم طالبان و شبکه القاعده در سال های ۱۹۹۶-۲۰۰۱.

مداخله گران خارجی کوشش نمودند که بحران را انقلاب نام بگذارند، جهاد، جنگ داخلی، جنگ قومی، اما افغان ها میان بحران داخلی و مداخله بیرونی تمیز کرده میتوانند. به همین خاطر افغان ها به هیچ گونه حاضر نیستند که وحشی گریهای طالبان را به عنوان جهاد تلقی کنند و ریشتر از آن ملی گرایی را با تهاجم بیرونی، آنها میدانند که قبل از سال ۲۰۰۱ که هیچ نیروی خارجی در کشور نبود، طالبان به گروه های تروریستی دهشت افگن متحد بودند و هم دستان خود را که مسلمانان بودند مورد ظلم قرار دادند.

در پایان حکومت خود در سال ۱۹۷۸، رییس جمهور داود تلاش استراتژیک، درعین حال ناگهانی، چرخش چهره از سلطه اتحاد جماهیر شوروی به ایجاد روابط حسنه غربی.

او حتی ایران، اعراب متوسط و پاکستان. به دلیل توطئه های داخلی، پیش بینی غلط نابهنگام و سطح نفوذ اتحاد جماهیر شوروی در نهادهای افغانستان شکست خورده است.

در حالیکه افغانستان به پروسه انتقال در سال ۲۰۱۴ نزدیک میشودافغان ها یک بار دیگر با یک تصمیم به انتخاب متحدان استراتژیک خود مواجه شده اند. به نظر می رسد در این زمینه به منعکس کننده اجماع به نفع تعامل بین المللی، اما، یک باردیگر دسته حاکم، در برخورد با فتنه و تناقض است، قرار دادن سرنوشت کشور در معرض خطر است.

خواسته ها به شکل غیر واقعی یا توسل به تئوری های توطئه دولت های افغانستان درگذشته صدمه دیده است، ادامه خواهد داد و به صدمه زدن به این کشور امروز و اسراف چیزی است که از فرصت های خود به ترک به.

هسته ثبات افغانستان در این مرحله بستگی موضع درست کردن با همسایگان خود، به ویژه پاکستان. دارد این به نوبه خود نیاز به یک موضع غیر تحریکی از سوی افغان ها، در حالی که به دنبال یک درک جامع منطقه یی با اطمینان، جامعه بین المللی است که می تواند به نفع همه طرف، و تضمین حاکمیت و استقلال افغانست فیصله کند.

این تنها افغان ها نیست که باید تاریخ را با صحت تفسیر کنند، بلکه نسل آینده نیز درهمسایگی کشور نیز مکلف بر این امر هستند تا از این چالش ها در آینده جلوگیری شود.

افغانستان چهل سال آموزش سخت

سقوط ۲۲۵ سالۀ نظام شاهی درافغانستان چهل سال پیش از امروز، نقطۀ عطفی درتاریخ این کشور بود. این تا ح

Thumbnail

سقوط ۲۲۵ سالۀ نظام شاهی درافغانستان چهل سال پیش از امروز، نقطۀ عطفی درتاریخ این کشور بود. این تا حدی زیادی این نکته را تعریف می کند که افغان ها چهارده پس از این رویداد تا به امروز در صدد مبارزه برای آوردن صلح و امنیت در زندگی عادی شان برآیند.

آموزش های که ما از گذشته آموخته ایم اینست که جامعۀ بین المللی و افغان ها دریک مقطۀ بسیار حساس با یک روند انتقال بسیار پیچیده دست و پنجه نرم می کنند که از یک سو می تواند ختم یک مأموریت نظامی نیروهای خارجی باشد وازسوی دیگر پروسۀ انتخابات و گفتگو ها و آشتی ملی با گروه های هراس افگن که همچنان برای تثبیت وجود شان، کشور را به خاک و خون کشیده اند.

اگرچه کودتاۀ هفده هم جولای سال ۱۹۷۳ میلادی به رهبری سردار محمد داود خان که منجر به براندازی پسر کاکایش از قدرت شد از طرف اقشار جامعه به شکل گُسترده ای استقبال گردید، اما با این حال، عواقب سیاسی زیادی را به دنبال داشت که از آن جمله هزینه انسانی و اقتصادی قابل ملاحظه به وقوع پیوست.

این تحولات نتایج شدیدی را به ارمغان آورد و کشور با مشکلات عظیم همچو حکومت داری ضعیف، ادارات بی کفایت و مهمتر ازهمه کشور با یک طوفان خطرناک پدیده هراس افگنی مواجه شد که امروز هم با وجود مداخلۀ گُستردۀ بین المللی ادامه دارد.

اگرچه دو دستگی میان افغان ها برسر تفسیر وقایع چهار دهۀ گذشته شان وجود دارد، اما هیچ نهاد یا شخص مشخص در این باره سرزنش نشدند. اما بازیگران مختلف در این رویداد به طور مشترک مقصر پنداشته شدند. با این همه، افغانستان با دشواری های عظیم دیگر از سوی بازیگران داخلی و خارجی مواجه گشت که عده یی می خواستند نقش سازنده ای داشته باشند و عده یی دیگر در صدد وخیم کردن اوضاع بودند.

و امروز نیز کشور از سال ۲۰۰۲ میلادی به این طرف قربانی مداخلات بیگانگان و گروهای بنیادگرای ایدولوژیک می باشد. با وجود این فشارها، افغان ها با ایمان کامل وعقیده مستحکم در برابر این سختی ها ایستاده گی نموده اند.

اما در کناراین دشواری ها، فرصت های خوبی نیز برای این کشور پس از سرنگون کردن رژیم طالبان در سال ۲۰۰۱ میلادی باز شد که می توان از آن برای توسعۀ اقتصادی کشور پس از سی سال کشمکش استفاده نمود.

اما بسیاری از افغان ها نگران هستند که ممکن است قبل از موعد مقرر و یا خارج از مجمع تشخیص مصلحت نظام نزدیک است، و یک فرصت منحصر به فرد که در پشت یک وضعیت شکننده را ترک کنند. اما بسیاری از افغان ها نگران اند که ممکن است قبل از موعد مقرره نشود که دوباره کشور یک وضعیت شکننده را تجربه کند.

در دوازده سال اخیر تلاش های همه جانبه میان افغان ها وجامعۀ بین المللی برای از بین بردن کم کاری صورت گرفته است، به خاطر این، بعضی از افغان ها می خواهند به طور محتاطانه به حوادث بنگرند تا بتوانند از دست آوردهای شان حفاظت کنند تا که یک زندگی بهتری را در آینده تجربه کنند.

این است که برخی از آموزش ها از گذشته - اعطا آن است که یک دوران متفاوت بود - در رابطه با واقعیت های موجود می تواند کمک به آنها و حامیان خارجی آنها هدایت کشور به سوی چشم انداز بهتر، اجتناب از تکرار، از اولویت های نابجا، پیش بینی غلط، و سوء مدیریت، همه پیشروبه دور جدیدی و تنفر از جنگ بیشتر در کشور.و این همان چیزیست که افغان ها درعموم از رهبران سیاسی و همکاران بین المللی شان توقع دارند.

آموزش های برای مصارف داخلی

سه عامل ذیل می تواند ثبات سیاسی افغانستان را درشرائط کنونی تضمین کند و آن عبارت اند از عزم و ارادۀ سیاسی برای دفاع و تضمین بقای یک نظام سیاسی مشروع، انتقاد پزیری که بتواند انسجام ملی را تقویت کند و حفظ حوزه های کلیدی داخلی.

علاوه بر آن، داشتن یک چشم انداز راهبردی، رهبری و مهارت ارتباطی آن ابزاری هستند که کیفیت حکومت داری را بالا می برد، مدیریت کردن بحران ها و پرورش دادن یک فضای صحتمند سیاسی که از طریق آن بتوان توسعۀ اقتصادی و اجتماعی را طرح نمود.

نظام مشروطه خواهی که اجازه داد افغانستان در سال های ۱۹۶۴ الی ۱۹۷۳ اصلاحات و حقوق دموکراتیک را تجربه کند به خاطر نبود ابزار یا بی توانی از هم نپاشید، بلکه به خاطر یک عزم سیاسی که بر مبنای آن میتوانست روند دموکراتیک را حفظ کرد فروپاشید و به خاطر حفظ نکردن حوزه های داخلی در مجموع. بطور مثال، ناکامی در تویشح نکردن قانون احزاب سیاسی در سال ۱۹۶۰ بعضی از گروهای سیاسی را مجبور ساخت که در پی براندازی نظام گردد.

حتا بعضی از دموکراسی های غربی به شمول دولت ایالت متحد امریکا که دل گرمی کمی در مسائل افغانستان در دوران جنگ سرد داشت هیچ نوع کمکی برای اصلاحات دموکراتیک شاه نشان نداد و بر این عقیده بود که کشور یک مستعمره بریتانیا و یک مملکت قبائلی است.

امروز، همان استدلال دوگانه که توسط قدرت های ضد دموکراتیک و سلطه درکشورما به منظور حفظ مناطق قبیله ای توسعه نیافته و حفظ جامعۀ بین المللی در سرخ مایل به قرمز ساخته شده است.

امروز، همان استدلال دوگانه که توسط قدرت های ضد دموکراتیک و هژمونیک طراحی شده بود میخواستند که مناطق قبائلی را در پسماندگی و جامعه بین المللی را در یک خندق قرار دهند.

این بسیار عجیب خواهد بود که بگوییم که درطول قرن گذشته برای معرفی مناطق قبائلی که در آنجا سی میلیون جمعیت زندگی می کنند، تلاش های اندکی هم صورت نگرفت و مردم در این مناطق از علوم عصری پیشرفت اقتصادی باز ماندند. اما بر خلاف این، مکاتب و مدارس دینی زیادی در این مناطق که از سوی متعصبین مزهبی تأسیس گردیده بود نوجوانان را در آن به بهانه علوم دینی به سوی رادیکالیزم و افراطگرایی سوق دادند.

تفاوت این بار در سمت افغان ها است، ما یک جمعیتی را داریم که ازجنگ به شدت خسته شده اند و خواهان ثبات و پیشرفت اقتصادی است و می خواهد از تمام حقوق سیاسی، اقتصادی، فرهنگی داشته باشد. و اکثریت این جمعیت جوان به هیچ عنوان خواهان نظام طالبانی و دیکتاتوری نمی باشند.

بعضی از مبصرین مدعی اند که درگذشته توطئه های فامیلی میان اعضای خانواده حکومت نیز در بحران ها نقش بارزی داشتند و کودتای ۱۹۷۳ می تواند مثال از این آن باشد.

یکی دیگر از نگرانی ها مربوط به دسته حاکم و کیفیت تیم مشوره دهنده رهبر است. در حالی که رییس جمهور داود به حیث یک رهبر وطن پرست شناخته می شد، در عین حال او به حیث یک رهبر که به تجربه های دموکراتیک خاتمه داده بود نیز نگریسته می شد.

اعضای همان جناح های چپ گرای طرفدار مسکو که اورا کمک کردند که قدرت را در سال ۱۹۷۳ تصرف کند نقش برجسته در براندازی نظام او ایفا نمودند.

یکی از دلایلی که برای این نوبت غم انگیز از حوادث بوده است ماهیت وابسته به عقاید سیاسی 'ماکیاولی' سیاست با حاصل جمع صفر اعمال شده توسط افراد و گروه ها که فقط در بارۀ بدست آوردن وحفظ قدرت به شیوه ای تبعیض آمیز به هر قیمتی زانو زدند. علاوه بر این که قادر به تعریف دوستان و دشمنان، و توسل به سیاست های قومی به سبک خراب شدن اعتماد عمومی به نخبگان سیاسی و عدالت اجتماعی را تضعیف میکند.

به عبارت دیگر، هنگامی که سیاست با فساد قطع، به عنوان قوانین و ارزش ها زیر پا گذاشته شد، که این کشور به ناچار بی ثباتی منجر به درگیری مواجه شد. این همین دلایلی است که اشتیاق کمی وجود دارد در کشور. امروز برای یک سیستم است که فرار و است که می تواند برخی از سطح قابل پیش بینی و پایداری را ارائه نمی دهد.

چهارچوب خارجی

با توجه به جغرافیای مخاطره آمیز افغانستان، این کشور درطول سال ها به دخالت های منطقه گریبان گیر بوده و آن ها از نقاط ضعف افغانستان به صورت سیستماتیک استفاده نمودند و این کارکشور را مطمه شدید وارد کرد.

اکنون افغان ها به این باور رسیده اند که چالش های شان ریشه منطقه ای دارد وآن ها به یک عملیات دراز مدت تاکید دارند که منافع آنان را مصئون نگهدارد. افغان ها ازحکومت شان میخواهند که مسؤولانه عمل کند و چالش ها را به طور جامع و واقع بینانه تشریح کند.

درطول چهل سال گذشته، کشور رژیم های متفاوت را تجربه کرده است که شامل رژیم های کمونستی از سال ۱۹۷۸-۱۹۹۲ میشود به شمول دهه که در جریان آن افغانستان مورد تهاجم وحشیانه روسیه وقت شده بود به اضافه رژیم طالبان و شبکه القاعده در سال های ۱۹۹۶-۲۰۰۱.

مداخله گران خارجی کوشش نمودند که بحران را انقلاب نام بگذارند، جهاد، جنگ داخلی، جنگ قومی، اما افغان ها میان بحران داخلی و مداخله بیرونی تمیز کرده میتوانند. به همین خاطر افغان ها به هیچ گونه حاضر نیستند که وحشی گریهای طالبان را به عنوان جهاد تلقی کنند و ریشتر از آن ملی گرایی را با تهاجم بیرونی، آنها میدانند که قبل از سال ۲۰۰۱ که هیچ نیروی خارجی در کشور نبود، طالبان به گروه های تروریستی دهشت افگن متحد بودند و هم دستان خود را که مسلمانان بودند مورد ظلم قرار دادند.

در پایان حکومت خود در سال ۱۹۷۸، رییس جمهور داود تلاش استراتژیک، درعین حال ناگهانی، چرخش چهره از سلطه اتحاد جماهیر شوروی به ایجاد روابط حسنه غربی.

او حتی ایران، اعراب متوسط و پاکستان. به دلیل توطئه های داخلی، پیش بینی غلط نابهنگام و سطح نفوذ اتحاد جماهیر شوروی در نهادهای افغانستان شکست خورده است.

در حالیکه افغانستان به پروسه انتقال در سال ۲۰۱۴ نزدیک میشودافغان ها یک بار دیگر با یک تصمیم به انتخاب متحدان استراتژیک خود مواجه شده اند. به نظر می رسد در این زمینه به منعکس کننده اجماع به نفع تعامل بین المللی، اما، یک باردیگر دسته حاکم، در برخورد با فتنه و تناقض است، قرار دادن سرنوشت کشور در معرض خطر است.

خواسته ها به شکل غیر واقعی یا توسل به تئوری های توطئه دولت های افغانستان درگذشته صدمه دیده است، ادامه خواهد داد و به صدمه زدن به این کشور امروز و اسراف چیزی است که از فرصت های خود به ترک به.

هسته ثبات افغانستان در این مرحله بستگی موضع درست کردن با همسایگان خود، به ویژه پاکستان. دارد این به نوبه خود نیاز به یک موضع غیر تحریکی از سوی افغان ها، در حالی که به دنبال یک درک جامع منطقه یی با اطمینان، جامعه بین المللی است که می تواند به نفع همه طرف، و تضمین حاکمیت و استقلال افغانست فیصله کند.

این تنها افغان ها نیست که باید تاریخ را با صحت تفسیر کنند، بلکه نسل آینده نیز درهمسایگی کشور نیز مکلف بر این امر هستند تا از این چالش ها در آینده جلوگیری شود.

هم‌رسانی کنید

دیدگاه تان در این باره