Skip to main content
تازه‌ترین خبرها
تصویر بندانگشتی

روایت مردی‌که سه فرزندش را در صفوف نیروهای امنیتی از دست داد

غلام اکبر که باشندۀ ولایت کنر است، می‌گوید سه فرزندش را در صفوف نیروهای امنیتی از دست داده‌است.

غلام اکبر ۶۵ ساله می‌گوید پسرانش همانند هزاران سرباز دیگر برای دفاع از کشور و نظامی اسلامی افغانستان قربانی شده‌اند.

این مرد می‌گوید که هرسه پسرش عروسی کرده بودند و از آنان شش کودک به‌جا مانده‌اند: «این سه پسرم را قربانی کردم. اگر با قربانی شدن من نیز صلح میاید من نیز قربانی می‌شوم. این پسر سوم من نیز قربانی شود، اما صلح بیاید صلحی که در آن آینده همه کودکان تأمین شود.»

به‌گفتۀ او، هرسه عروسش پس از باختن شوهران شان، به‌علت ناداری به خانه‌های پدران شان برگشتند و با کسان دیگر عروسی کردند: «ما وقتی کودک بودیم، بازی می‌کردیم؛ یکی دزد می‌شد و یکی وزیر و یکی هم پادشاه. این حکومت نیز چیزی است مثل همین بازی.»

نازه ولی، دختر یکی از نظامیان جان باخته گفت: «مکتب که می‌رویم پدرهای هم‌صنفی‌های من برای آنان پیسه می‌دهند و آنان چیزی می‌خرند؛ اما ما نمی‌توانیم. برای من می‌گویند لباس بخرید، لباس خوب بپوشید؛ اما ما پول نداریم تا لباس نو بخریم. پدر کلانم توانایی رسیده‌گی به خواسته‌های ما را ندارد.»

غلام اکبر می‌گوید پسرانش که عضو ارتش و پولیس ملی بودند، در درازای هفت سال در جنگ با هراس‌افگنان در ولایت‌های نورستان، سرپل و هلمند جان باختند.

این مرد کنری، امید وار است روزی پیامی از پایان جنگ و خشونت‌ها به گوشش برسد تا دیگر نگران آیندۀ فرزندانش نباشد.

روایت مردی‌که سه فرزندش را در صفوف نیروهای امنیتی از دست داد

غلام اکبر می‌گوید پسرانش که عضو ارتش و پولیس ملی بودند، در درازای هفت سال در جنگ با هراس‌افگنان در ولایت‌های نورستان، سرپل و هلمند جان باختند.

تصویر بندانگشتی

غلام اکبر که باشندۀ ولایت کنر است، می‌گوید سه فرزندش را در صفوف نیروهای امنیتی از دست داده‌است.

غلام اکبر ۶۵ ساله می‌گوید پسرانش همانند هزاران سرباز دیگر برای دفاع از کشور و نظامی اسلامی افغانستان قربانی شده‌اند.

این مرد می‌گوید که هرسه پسرش عروسی کرده بودند و از آنان شش کودک به‌جا مانده‌اند: «این سه پسرم را قربانی کردم. اگر با قربانی شدن من نیز صلح میاید من نیز قربانی می‌شوم. این پسر سوم من نیز قربانی شود، اما صلح بیاید صلحی که در آن آینده همه کودکان تأمین شود.»

به‌گفتۀ او، هرسه عروسش پس از باختن شوهران شان، به‌علت ناداری به خانه‌های پدران شان برگشتند و با کسان دیگر عروسی کردند: «ما وقتی کودک بودیم، بازی می‌کردیم؛ یکی دزد می‌شد و یکی وزیر و یکی هم پادشاه. این حکومت نیز چیزی است مثل همین بازی.»

نازه ولی، دختر یکی از نظامیان جان باخته گفت: «مکتب که می‌رویم پدرهای هم‌صنفی‌های من برای آنان پیسه می‌دهند و آنان چیزی می‌خرند؛ اما ما نمی‌توانیم. برای من می‌گویند لباس بخرید، لباس خوب بپوشید؛ اما ما پول نداریم تا لباس نو بخریم. پدر کلانم توانایی رسیده‌گی به خواسته‌های ما را ندارد.»

غلام اکبر می‌گوید پسرانش که عضو ارتش و پولیس ملی بودند، در درازای هفت سال در جنگ با هراس‌افگنان در ولایت‌های نورستان، سرپل و هلمند جان باختند.

این مرد کنری، امید وار است روزی پیامی از پایان جنگ و خشونت‌ها به گوشش برسد تا دیگر نگران آیندۀ فرزندانش نباشد.

هم‌رسانی کنید